هر روز چهارده برگ
نويسنده:كاظم خنيفرزاده
منبع:روزنامه همشهري
محمدبن جرير طبري را نخستين مفسر قرآن و كتاب وي با نام «جامع‌البيان عن تاويل آي ‌القرآن» را نخستين تفسير قرآن دانسته‌اند .از اين رو نام «پدر تفسير قرآن»، شايسته طبري است. اين تفسير كه به «تفسير كبير» معروف است، مبناي بسياري از تفسيرهاي بعدي در جهان اسلام قرار گرفت. اين تفسير بعدها درزمان سامانيان و توسط بلعمي به فارسي برگردانده شد.مطلب حاضر نخست، نگاهي دارد به زندگي‌نامه طبري و آنگاه ويژگي‌هاي تفسيري وي.
ابوجعفر محمدبن جريربن يزيدبن كثيربن غالب طبري الآملي(1) (224/225-310ه) از ستارگان پرفروغ علم و دانش در قرن سوم و اوايل قرن چهارم است. او در بيشتر علوم زمان خود تخصص داشت به ويژه، حديث، فقه، تفسير، اخبار و لغت. او در آمل چشم به جهان گشود. پدرش در آن ديار زمين كشاورزي داشت. او در هفت سالگي قرآن را حفظ كرد و براي مردم نماز مي‌‌گزارد و در 9 سالگي حديث مي‌‌نوشت. (2)
طبري در يك‌جا براي تحصيل علم چندان درنگ نمي‌كرد و در جستجوي استادان خبره‌تر مدام از اين شهر به آن شهر مي‌‌رفت. تو گويي در اين امر وسواس داشت. او ابتدا به ري رفت و در آنجا نزد استادان بنام حديث درس خواند. سپس به بغداد رفت و در آنجا نيز از محضر اساتيدي چند كسب فيض نمود. از آنجا به كوفه آمد. در كوفه نزد استادان بنامي كسب علم كرد از جمله آنان محمدبن علاء همداني معروف به «ابي‌كريب» بود. ابي‌كريب روحيه‌اي خشن داشت. طبري مي‌‌گويد: «با اصحاب حديث كنار در خانه او رفتيم و همراهان با التماس و استدعاي آميخته با گريه از او مي‌‌خواستند، حديثي براي آنها قرائت كند.ابي‌كريب گفت: كداميك از شما از احاديثي كه از من كتابت كرديد به ياد داريد؟ همراهان به يكديگر مي‌‌نگريستند و سرانجام نگاه‌ها به سوي من معطوف گشت. به من گفتند، تو به ياد داري؟ گفتم: آري.آنها او را به من ارجاع دادند. ابي‌كريب از من پرسيد: كداميك را به خاطر داري؟ گفتم: فلان حديث را در فلان روز و در فلان جا گفتيد و فلان حديث را در فلان روز در فلان مكان گفتيد.
به من گفت: به سراي من درآي. من به سراي او وارد شدم و مرا تكريم كرد و برايم امكاناتي براي سماع حديث فراهم كرد و از آن پس ديگران از من سماع حديث مي‌‌كردند.»(3)
طبري سپس به بغداد بازگشت و بعد از آن به مصر سفر كرد. او در مسير مصر نيز به هر شهري كه مي‌‌رسيد چند روزي در آنجا مي‌‌ماند و با اصحاب علم مصاحبتي مي‌‌كرد. چند سال بعد به شام سفر كرد و از اساتيد معروف آنجا نيز كسب علم كرد.او دوباره به مصر بازگشت سپس به بغداد آمد. او از آنجا دوباره به زادگاهش طبرستان (مازندران) سفر كرد و بازگشت و سرانجام در بغداد خانه‌اي بنا كرد و تا آخر عمر خود در آنجا مشغول تدريس و تاليف شد و سرانجام در سال 310 ه.ق در همان‌جا چشم از جهان فرو بست.

تفسير جامع‌البيان عن تاويل‌ آي‌ القرآن

طبري در زمينه تاليف كتب، بسيار پركار بود به طوري كه يكي از شاگردان او مي‌‌گويد: «ما عمر او را از هنگام بلوغ تا دم مرگ، محاسبه كرديم و بر تاليفات او تقسيم كرديم. نتيجه اين شد كه طبري در طول عمر خود ميانگين روزي چهارده برگ تاليف كرده بود.»(4) كتاب تفسير جامع او، «جامع‌البيان عن تاويل‌آي القرآن» است. البته در هيچ جاي اين كتاب بزرگ، چنين نامي نوشته نشده است. او در كتاب «تاريخ الامم و الملوك» خود چنين اسمي را براي تفسير خود ذكر مي‌‌كند. تفسير طبري يكي از گسترده‌ترين و كهن‌ترين تفاسير كامل روايي است كه بسياري از مفسران از محتواي غني آن سود جسته‌اند. در قرني كه طبري مي‌‌زيسته، در مردم شور و شوق و هيجان‌ ويژه‌اي نسبت به درك مفاهيم قرآني شكل گرفته بود؛ زيرا اين نسبت به دو قرن قبل از خود از بالندگي و شكوفايي بيشتري برخوردار بود. با گسترش فتوحات و تاثيرپذيري متقابل فرهنگ‌ها از يكديگر نياز به تفسير و تاويل موشكافانه‌تر قرآن چنان‌كه تشنگي اين تحولات فرهنگي را سيراب كند، محسوس‌تر مي‌‌نمود.
از سوي ديگر مباحث متنوع كلامي وارد مباحث تفسيري گرديده بود و آثار فكري اشاعره، معتزله، اماميه و... در آن رخنه كرده بود و مسايلي نظير توبه، پذيرش آن يا عدم پذيرش آن، حدوث و قدوم قرآن، مخلوق بودن يا عدم خلقت قرآن و... و همه و همه كه اغلب با نتيجه‌گيري‌هاي سياسي آميخته مي‌‌شدند، رنگ و جلاي به خصوصي به اين دوره داده بود. خلفاي عباسي نيز كه در برابر موج اين رنسانس فكري تاب مقاومت نداشتند به ناچار خود را موافق و حامي عالمان و مفسران نشان مي‌‌دادند. هر تفسيري در اين دوره مانند چاقوي دولبه‌اي بود كه هم مي‌‌توانست سودمند باشد و هم مضر. اما جامع‌البيان توانسته بود تا حدودي وظيفه خود را نسبت به خواسته‌هاي عصر خود، انجام دهد. مفسران و علما از تفسير طبري تمجيد بسيار كرده‌اند.
از جمله سيوطي در تفسير خود، «الاتقان» مي‌‌گويد:« تفسير طبري يكي از پرارزش‌ترين و بزرگ‌ترين تفاسيري است كه به نقل اقوال و ترجيح برخي از برخي ديگر و اعراب‌گذاري و استنباط اقوال مي‌‌پردازد. از اين نظر، بالاتر از تفاسير پيشينيان مي‌‌باشد. ابوحامد افسراييني گفته است، اگر كسي در راه به دست آ‌وردن تفسير طبري به چين برود كار بزرگي انجام نداده است.»(5)
نكته‌اي ديگر كه نبايد از آن فروگذار شد، بلاغت در تفسير طبري است. از آنجا كه يكي از جنبه‌هاي اعجاز قرآن بلاغت ادبي آن است، مفسران كوشيده‌اند تا در مورد جنبه‌هاي بلاغي آن بحث كنند؛ زيرا براي درك و فهم معاني قرآني، آگاهي از مسائل بلاغت اهميت ويژه‌اي دارد.«ابن قتيبه دينوري» در كتاب «تاويل مشكل القرآن» در جواب خرده‌گيران، ثابت كرده كه در قرآن از آرايه‌هاي ادبي عربي بسيار استفاده شده و بدون آگاهي از اسلوب‌بندي زبان عربي امكان درك مفاهيم آ‌ن، آن‌گونه كه بايد و يا شايد امكان‌پذير نيست و همين امر باعث شده كه مخالفان به غلط افتند.
طبري در تفسير بزرگ خود از بلاغت قرآن بحث كرده است و به برخي از تفاوت‌هاي كلمه‌اي قرآن اشاره مي‌‌كند. مثلا در تفاوت كلمه «الحمدلله» با «حمداً لله» پس از بخشي مفصل در مورد لغت عربي به اين نتيجه مي‌‌رسد كه «الحمدالله» يعني سپاس فقط خداوند را مي‌‌سزد و اگر مي‌‌گفت: «حمداً لله»، ديگر اين امر عموميت نمي‌داشت و فقط حمد گوينده را مي‌‌رساند.
مثل اينها در جامع‌البيان بسيارند. در جايي ديگر در سوره فاتحه در مورد آيه «اياك نعبد و اياك نستعين» گفته است، چرا نعبد بر نستعين مقدم شده است؛ زيرا انسان در عبادت خود بايد از پروردگار كمك بگيرد.(6)
در ذيل آيه «و قالت اليهود يدالله مغلوله» يعني يهود گفتند: دست خدا در زنجير است.(كنايه از اين‌كه خداوند بخيل است) خداوند فرمود:« ... غلت ايديهم و لعنوا بما قالو بل يداه مبسوطتان...» يعني دست‌هايشان در زنجير باد و لعنت بر آنها كه اين را گفتند، بلكه دستان خداوند باز است (بخشنده‌اند) بعضي گفته‌اند كه چون در اينجا مقصود از «يد» بخشش است بهتر بود خداوند مي‌‌گفت: «بل يده مبسوطه» يعني دست او باز است و نگويد «بل يداه مبسوطتان» يعني دستان خدا باز است.
طبري در جواب آنان مي‌‌گويد: چون نعمت‌هاي الهي زياد است مراد از به كار بردن صيغه مثني «يداه» و «مبسوطتان» يك كنايه ظريف است و آن اين‌كه آنان كه بسيار بخشنده‌اند با هر دو دست مي‌‌بخشند.(7)
از اين نمونه‌ها در تفسير طبري فراوان ديده مي‌‌شود و اين باعث شده كه تفسير طبري به يك تفسير بلاغي نيز معروف شود.

اهل بيت در تفسير طبري

ذهبي كه از رجال اهل سنت است مي‌‌گويد: «طبري وقتي شنيد كه «ابن ابي الداود»، حديث غدير را تكذيب كرده است، كتابي در فضائل اهل بيت(ع) و صحت حديث غدير تاليف كرد.» سپس مي‌‌افزايد: «من خود يك مجلد از آن را ديده‌ام كه از گستردگي آن وحشت كردم.»(8) نجاشي و طوسي و ياقوت حموي نيز آن را تاييد كرده‌اند. با وجود اين طبري در تفسيرش در اكثر آيه‌هايي كه مربوط به اهل بيت يا حضرت اميرالمومنان(ع) است يا از ذكر رواياتي كه به شأن نزول آنها دلالت مي‌‌كنند طفره رفته و يا فقط از احتمال صحبت كرده و يا آنها را ذكر كرده و در مقابل با ذكر رواياتي ديگر آن را تضعيف كرده است. يكي از انتقادهايي كه به تفسير طبري گرفته‌اند، در مورد وجود علمات دخيل در قرآن (معربات) است. از منظر طبري اساسا هيچ واژه غيرعربي در قرآن وجود ندارد و براي اثبات اين گفته بحثي طولاني و ملال‌آور مي‌‌كند و به هر دستاويزي چنگ مي‌‌اندازد كه گفته خود را ثابت كند. حال اين‌كه بزرگاني از قدما از قبيل ابن‌عباس كه از صحابه پيامبر(ص) است، عقيده دارند كه كلماتي در قرآن وجود دارد كه ريشه عربي ندارند بلكه به واسطه مراوده‌هاي فرهنگي و تجاري كه اعراب با فرهنگ‌هاي ديگر داشتند، وارد زبان عربي شده‌اند.
از اين كلمات كه در قرآن وارد شده‌اند مي‌‌توان نمونه‌هاي زيادي را مثال زد. اما طبري بدون اين‌كه سند تاريخي براي اثبات نظر خود ارائه كند، اين نمونه‌ها را از موارد مشترك در زبان‌ها به شمار مي‌‌آورد.


منابع و پي‌نوشت‌ها:

1 -تاريخ الامم و الملوك طبري، مقدمه.
2 -همان منبع، ص 2.
3 -معجم الادبا، ص 51.
4 -جامع‌البيان، ج 30، ص234.
5 -شناسايي برخي از تفاسير عامه، مجله حوزه، شماره 24، ص 41.
6 -تفسير طبري، ج 1، ص 160.
7 -همان ، ج 10، ص 455.
8 -ذهبي، تذكره الحفاظ، ج 2، ص 713.